هزینه‌های ما ارتباط نزدیکی با سبک زندگی، عادت‌ها، و به‌طور کلی علایق ما دارند. کاملا هم مرسوم است که تمایل داریم هزینه‌های‌مان را توجیه کنیم، ولی وقتی دیگران را در حال پول خرج کردن می‌بینیم رفتار آنها را قضاوت می‌کنیم.
آیا شگردهایی برای زندگی شادتر وجود دارد؟ ژنتیک چگونه بر میزان شادی شما اثر می‌گذارد؟ آیا تحقیقات، روش‌هایی را برای شادتر شدن اثبات کرده‌اند؟ در ادامه بخوانید.
آیا رازی برای شادتر شدن هست؟ آیا تمایل به خوشحالی و مثبت بودن به ژن ما بستگی دارد؟ یا کاملا به نگرش و شرایط ما وابسته است؟
هلن فیشر، انسان‌شناس-زیست‌شناس توصیف نسبتا کاملی از عاشق‌شدن انسان به شخصی دیگر دارد.
در این نوشتار به مسائلی اشاره می‌کنیم که باید دست از تحمل کردن آنها بردارید.
تحمل کردن‌های غیرضروری همه انرژی تان را گرفته و کارایی شما را در زندگی پایین می‌آورد.
دلایل زیادی برای سحرخیزی وجود دارد. وقتی سحرخیز باشید، حواس پرتی کم‌تری دارید. فرصت دارید قبل از قرارهای کاری‌تان، کمی ورزش کنید. افراد موفقی مثل مدیر اجرایی شرکت زیراکس، اورسلا برنز، و بنیانگذار ویرجین گروپ، ریچارد برانسون، با طلوع خورشید(یا قبل از آن) بیدار می‌شوند. متاسفانه این کار همیشه آسان نیست، خصوصا اگر عمری زنگ ساعت را خاموش کرده و چرت زده باشید، و بعد با عجله بیرون رفته و دم در شلوارتان را بالا کشیده باشید.
پشیمانی قسمتی از زندگی است اما لزومی ندارد که قسمت بزرگی از زندگی شما را تصرف کند. گاهی‌اوقات انجام بعضی کارها تاثیری روی شما می‌گذارد که خودتان متوجه آن نمی‌شوید.
خیکِ خود را به آب کرفس و چای سبز بسته‌اید، روزه‌ی نان و برنج گرفته‌اید و صبح به صبح شکم خالی سرکه سیب به بدن می زنید و کیلو کیلو قرص لاغری بالا می‌اندازید، تا بلکه چربی بسوزانید. با همین فرمان به جلو بروید، فقط کافی است پا برهنه روی شیشه خُرده راه بروید، تا شایسته‌ی مقامِ مُرتاض-تمام شوید. دست از این کارها بردارید!
موفقیت آسان به دست نمی آید. برای اینکه در زندگی موفق باشید، باید یاد بگیرید که بعد از هر شکست دوباره بلند شوید و تلاش خود را از سر گیرید. اینکه چند بار شکست می خورد اهمیتی ندارد، مهم آن است که هر بار بپاخیزید و نگذارید شکست جلودار شما باشد.
اگر تو اینستاگرام زیاد چرخیده باشید حتما با واژه « شات اوت Shoutout » مواجه شدین . اگر نمی دونید این شات اوت در اینستاگرام چیه و به چه دردی میخوره حتما این پست کوتاه رو بخونید .
” بابام خیلی فقیر بود، من هم خیلی کوچک. او صبح به صبح من را به ایستگاه راه آهن می‌برد و در شلوغی جیب مردم را می‌زد بعدش هم قاچاقی می‌پریدیم پشت قطار و به شهر بعدی می‌رفتیم. روزی که مأمورها دنبال‌مان کردند پدر من را پرت کرد پشت قطار اما خودش هر چه دوید و دستش را دراز کرد نتوانست میله قطار را بگیرد. همان‌طور که نفس نفس می‌زد قلبش گرفت و روی ریل‌ها افتاد و جانش در رفت…
